وين که دارم نه اختيار من است
دلبرا عشق تو نه کار من است
آرزوي تو در کنار من است
آب چشم من آرزوي تو بود

همه آشوب روزگار من است
آنچه از لطف و نيکوي در تست
مرگ بيرون در انتظار من است
تا غمت در درون سينهي ماست
مطربش نالههاي زار من است
عشق تا چنگ در دل من زد
هر که را خانه در جوار من است
شب ز افغان من نميخسبد
پاي من در ره تو خار من است
خار تو در ره من است چو گل
با خيالت که يار غار من است،
دوش سلطان حسنت از سر کبر
غم عشق تو گفت کار من است
سخني در هلاک من ميگفت
با غم تو که غمگسار من است،
سيف فرغاني از سر تسليم
گفت گرد من از ميان برگير
که هوا تيره از غبار من است
******************